به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از خبر فوری، چند روز پیش زن جوانی با پلیس تماس گرفت و از سرقت طلا و دلارهایش خبر داد. زن جوان گفت: من مهندس عمران هستم و همسرم هم پزشک است.
ما وضع مالی خوبی داریم و تجارت هم میکنیم. پساندازهایمان را که حدود ۸ میلیارد تومان طلا، ارز و سکه بود داخل صندوق امانات بانکی گذاشته بودیم. اما وقتی خبر سرقت از صندوق امانات بانک را شنیدم، ترسیده و به همسرم گفتم بهتر است که اموالمان را از صندوق امانات برداریم و به خانه منتقل کنیم.
او ادامه داد: همسرم هم موافقت کرد و طلا و سکهها را از بانک خارج کرده و به خانه آوردیم. مقداری از آنها را داخل بالش جاسازی کرده بودیم و مقداری از طلا و سکهها را هم در فریزر گذاشته بودم.
برای سفری دو روز خانه را ترک کردیم اما زمانی که برگشتیم، متوجه شدم طلا و دلارها به سرقت رفته است.
میهمانی دردسرساز
خانم مهندس گفت: البته به یکی از فامیلهایمان مشکوک هستم و تصور میکنم که سرقت از خانه ما، کار او باشد.
مسعود فامیل ماست اما معتاد و بیکار است، چند روز پیش به میهمانی شبانهای دعوت شدیم که مسعود هم آنجا بود در میهمانی صحبت از سرقت بانک شد من هم اشتباه کردم و گفتم از زمانی که بانک سرقت شده است، ما صندوق اماناتمان را تحویل دادهایم و وسایل را در خانه جاساز کردهایم تا خیالمان راحت باشد، اما فکر کنم همین حرف باعث سرقت اموالمان شد.
با شکایت زن جوان، تحقیقات برای کشف راز سرقت آغاز شد. در ادامه مأموران به بازبینی دوربین مداربسته اطراف خانه خانم مهندس پرداختند. تصاویر نشان میداد، دو مرد جوان در حالی که صورتهایشان را با ماسک پوشانده بودند وارد خانه شده و سرقت را اجرا کردند.
انتقام عجیب
بررسیها برای شناسایی سارقان ادامه داشت تا اینکه زن جوان بار دیگر به پلیس مراجعه کرد و سرنخ اصلی را به مأموران داد: همانطور که حدس میزدم، مسعود عامل این سرقت است.
امروز نامزد مسعود با من تماس گرفت و گفت مسعود سرقت را با همدستی یکی از دوستانش انجام داده است. دختر جوان به خاطر اینکه مسعود سهمش را از سرقت نداده بود، تصمیم به انتقام گرفته و ماجرا را به من لو داد.
با اطلاعاتی که خانم مهندس در اختیار مأموران قرار داد، کارآگاهان وارد عمل شده و مسعود بازداشت شد. پسر جوان در تحقیقات گفت: زمانی که متوجه شدم خانم مهندس اموالش را به خانه منتقل کرده تصمیم به سرقت گرفتم.
ماجرا را با مهسا نامزدم و یکی از دوستانم در میان گذاشتم. از آنجا که فامیل بودیم وقتی فهمیدم قصد مسافرت دارد، بلافاصله دستگاه فلزیاب تهیه کرده و بعد از اینکه او خانه را ترک کرد من و دوستم وارد خانهاش شدیم.
دستگاه فلزیاب بالشی را که طلاها داخل آن بود و در کمد گذاشته بودند، نشان داد. با کمی جستوجو طلاهای داخل فریزر را نیز پیدا کردیم.
او ادامه داد: قرار بود مهسا طلاها را بفروشد. ما هنوز طلایی نفروخته بودیم که مهسا خواهان سهمش شد. کاری نکرده بود که ما بخواهیم سهم او را پرداخت کنیم.
من هم گفتم چرا باید به تو سهم بدهم، همین مسأله باعث شد که از من کینه به دل بگیرد و ماجرا را لو دهد.
با اعتراف مسعود همدست او نیز بازداشت شد و اموال سرقتی به مالباخته برگردانده شد.
نظر شما